- رصد بستن
- هودلیدن تعیین کردن حرکات و احوال کواکب در رصدگاه
معنی رصد بستن - جستجوی لغت در جدول جو
- رصد بستن
- ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طمع بستن و توقع کردن
مانع رفتن شدن
گرد آوردن و بستن لوازم سفر، سفر کردن
عهد و پیمان بستن، عقد کردن
پیمان بستن، پذیرفتن کاری یا شرطی
کنایه از لوازم سفر را گرد آوردن و به هم بستن، آمادۀ سفر شدن، سفر کردن
مردن، رخت بربستن
مردن، رخت بربستن
پیوند بستن پیوند دادن صیغه شرعی خواندن (در معاملات)، پیمان ازدواج بستن قرار داد زناشویی را منعقد کردن
معاهده و پیمان بستن
گور ساختن
سد طریق کردن، راه بستن
در یک ردیف قرار گرفتن، صف کشیدن، برای مثال مهتران آمدند از پس و پیش / صف کشیدند بر مراتب خویش (نظامی۴ - ۷۲۱)
بستن روی خود، حجاب بر چهره انداختن